شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل
دیدهبستی پاسوی قبله کشیدی وای من تا نمردم چشم خود رابازکن زهرای من
من به احزاب و اُحُد یکدم نلرزیدم ولی تا تو افتادی زپا لرزید دست وپای من
کاش جانم با نفس ازسینه میآمد برون کاش میمُردم مدینه نیست دیگرجایمن روزها لب بسته ازفریاد ومیسوزم خموش حبس دردلگشتهحتینالۀ شبهای من
قـنـفـذ بیـدادگـرجـان مرا ازمن گـرفت تو زمین خوردی و ازهم شد جدا اعضای من
آفـتـاب طـلعـتت ازابـرسیـلی شد سیـاه زینمصیبت تیرهشددرچشم مندنیایمن
درعزای تو تمامی عمر من شد احتضار با فراق توشده هرشب،شب احیای من
توبه خود از درد پیچیدی ونگشودی لبیتا نیاید ازجگریک لحظه واویلای من
حـیـف بـاغ آرزوهـای مـرا آتـش زدنـدرفت ازکف غنچۀ من لالۀ حـمرای من
مـرحـبا میثم که در اشـعار تو پـیـدا بودغـصۀ نـاگـفـته و غـمهای نـاپـیـدای من